وقتی تو نیستی نه "هست های ما چونان که بایدند نه باید ها ... مثل همیشه ، آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم : « باشد برای روز مبادا » ! اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست اما چه کسی می داند ؟ شاید امروز نیز روز مبادا باشد ! وقتی تو نیستی نه هست های ما چونانکه بایدند نه بایدها ... هر روز بی تو روز مباداست .
........................................................................
روزی مردی عقربی را دید که در آب دست و پا می زند. او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد. رهگذری او را دید و پرسید: « برای چه عقربی را که نیش می زند نجات می دهی؟» مرد پاسخ داد : « این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم. چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند؟» عشق ورزی را متوقف نساز. لطف و مهربانی خود را دریغ نکن. حتی اگر دیگران تو را بیازارند. سخته ولی ممکنه !
........................................................................
روزی از میلتون ؛ شاعر معروف انگلیسی پرسیدند :چرا ولیعهد انگلستان میتواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشیند و سلطنت کند ؛ اما تا هیجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند ؟؟ گفت : بخاطر اینکه اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زندگی بمراتب آسان تر است!!!