اشعار مریم حیدر زاده
با سلام
در این تاپیک قصد دارم شعرهای مریم حیدر زاده را قرار دهم با اجازه از مدیر خون گرم این بخش Dianella عزیز مریم حیدر زاده متولد سال 1356 در تهران است چشم ندارد ولی زیبا ترانه میگوید بیت های جادوئی او همیشه روی اشعار غمگین خوانندگان بزرگی همچنان خشایار اعتمادی هنگامه محسن چاوشی بیگدلی مجتبی کبیری و مهستی نور افشانی می کند سروده های غمگین او همیشه اشک را در چشمان جاری می کند با من همراه شوید تا متنهای زیبای مریم حیدر زاده رو مروری کوتاه کنیم __________________ . . . |
نامه یک مادر به گلشیفته فراهانی
امیدوارم خوشتون بیاد
وقتی تو نیستی نه "هست های ما چونان که بایدند نه باید ها ... مثل همیشه ، آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم : « باشد برای روز مبادا » ! اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست اما چه کسی می داند ؟ شاید امروز نیز روز مبادا باشد ! وقتی تو نیستی نه هست های ما چونانکه بایدند نه بایدها ... هر روز بی تو روز مباداست .
........................................................................
روزی مردی عقربی را دید که در آب دست و پا می زند. او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد. رهگذری او را دید و پرسید: « برای چه عقربی را که نیش می زند نجات می دهی؟» مرد پاسخ داد : « این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم. چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند؟» عشق ورزی را متوقف نساز. لطف و مهربانی خود را دریغ نکن. حتی اگر دیگران تو را بیازارند. سخته ولی ممکنه !
........................................................................
روزی از میلتون ؛ شاعر معروف انگلیسی پرسیدند :چرا ولیعهد انگلستان میتواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشیند و سلطنت کند ؛ اما تا هیجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند ؟؟ گفت : بخاطر اینکه اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زندگی بمراتب آسان تر است!!!
خواص ازدواج برای آقایون قبل از ازدواج خوابیدن تا لنگ ظهر، بعد از ازدواج بیدار شدن زودتر از خورشید نتیجه گیری اخلاقی:***** سحر خیز شدن قبل ازازدواج رفتن به سفر بی اجازه، بعد از ازدواج رفتن به حیاط با اجازه نتیجه گیری اخلاقی:***** کسب اعتبار قبل از ازدواج خوردن بهترین غذاها بی منت ، بعد از ازدواج خوردن غذا های سوخته با منت نتیجه گیری اخلاقی:***** تقویت معده قبل از ازدواج استراحت مطلق بی جر بحث ، بعد از ازدواج کار کردن در شرایط سخت نتیجه گیری اخلاقی:***** ورزیده شدن قبل از ازدواج آموزش گیتار و سنتور و ... بعد از ازدواج آموزش بچه داری و شستن ظرف نتیجه گیری اخلاقی:***** همدردی با خانوم ها قبل از ازدواج گرفتن پول تو جیبی از پاپا، بعد از ازدواج دادن کل حقوق به خانوم نتیجه گیری اخلاقی:****** مستقل شدن
دانشمندان مدت زمان تداوم نگاه اول برای عاشق شدن آقایان را تعیین کردند. نتایج بررسی های انجام شده حاکی از آن است که هر چه نگاه اول آقایان مدت بیشتری دوام بیاورد، علاقه فرد به خانم مورد نظر بیشتر است. در ضمن زمان مورد نیاز برای عاشق شدن آقایان با نگاه اول 2/8 ثانیه است.
دانشمندان طی این بررسی ها رفتار 115 جوان را هنگام صحبت با بازیگران زن و مرد خوش قیافه بررسی کردند. پس از آن از شرکت کنندگان خواستند جذاب ترین بازیگری را که با آن صحبت کرده اند، نام ببرد.
نتایج نشان داد که وقتی آقایان با خانم بسیار جذابی شروع به صحبت می کنند، به طور متوسط 2/8 ثانیه به وی نگاه می کنند. این در حالی است که برای خانم هایی که زیاد به آشنایی با آن ها تمایلی نشان نمی دهند، فقط 5/4 ثانیه وقت می گذارند.
به گفته محققان، این امر در مورد خانم ها صدق نمی کند و زمان نگاه کردن آن ها به آقایان با میزان علاقه شان هیچ ارتباطی ندارد. پژوهشگران بر این عقیده اند که آقایان بیشتر دوست دارند با نگاه با فرد مورد علاقه ارتباط برقرار کنند، در حالی که خانم ها ناخودآگاه سعی می کنند از جلب توجه دیگران خودداری کنند.
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد: گیرنده : همسر عزیزم موضوع : من رسیدم میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه !!
مردی هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم هم حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی از طلا بود و یکی از نقره. اما مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان میدادند و مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه مرد گدا را آنطور دست میانداختند? ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند? سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند. مرد پاسخ داد: حق با شماست? اما اگر سکه طلا را بردارم? دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من از آنها احمقترم. شما نمیدانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آوردهام. نتیجه اخلاقی: اگر کاری که میکنی? هوشمندانه باشد? هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند .
.........................................................................
برای ازدواج کردن لحظهای درنگ نکنید. اگر زن خوبی نصیبتان شود، خوشبخت میگردید و اگر زن بدی گیرتان آمد فیلسوف میشوید!!! (سقراط)
........................................................................
غرور هدیه شیطان است و عشق هدیه خداوند، و ما هدیه شیطان را بهم می دهیم ولی هدیه خداوند را از یکدیگر پنهان می کنیم
..........................................................................
گابریل گارسیا مارکز:آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگری از بالا نگاه کند:و آن هنگامیست که بخواهد دست دیگری که بر زمین افتاده بگیرد تا اورا بلند کند !
.........................................................................
خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند. ستایش کردم ، گفتند خرافات است. عاشق شدم ، گفتند دروغ است. گریستم ، گفتند بهانه است. خندیدم ، گفتند دیوانه است. دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم ! <<دکتر علی شریعتی>>
.........................................................................
در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشهاى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند. سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانهاش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدنها و عرق ریختنهاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسهاى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکههاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکهها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایى چیزى را میدانست که بسیارى از ما نمیدانیم! «هر مانعى = فرصتى»
مردی 85 ساله با پسر تحصیل کرده 45 ساله اش روی مبل کنار پنجره نشسته بودند که ناگهان کلاغی کنار پنجره شان نشست.پدر از فرزند پرسید این چیه و پسر پاسخ دادکلاغ.پس از چند دقیقه دوباره پرسید این چیه ؟پسر گفت بابا گفتم که بهتون کلاغه .بعد از مدتی پیرمرد برای سومین بار پرسید این چیه و پسر با عصبانیت کامل جواب داد:کلاغه کلاغ ! پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطرات قدیمی برگشت و صفحه ای را باز و به پسرش گفت که آن را بخواند. "امروز پسر کوچکم سه سال دارد و روی مبل نشسته است. کلاغی کنار پنجره نشست و پسرم 23 بار نامش را از من پرسید و من 23 بار عاشقانه به او جواب دادم؛ کلاغ!"
.....................................................................................
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست!
.....................................نظر یادت نره................................
پنج قانون خوشبختی را به خاطر بسپارید:
1- قلبتان را از نفرت پاک کنید.
2- ذهنتان را از نگرانی ها دور کنید .
3- ساده زندگی کنید.
4- بیشتر ببخشید.
5- کمتر توقع داشته باشید
..............................نظر یادت نره (صمد).............................
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.
پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد.در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد. خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالیکه یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق میزد وقتی آن خانم، کفشها را به او داد. پسرک با چشمهای خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، میدانستم که با خدا نسبتی دارید!
.............................................................................
پسرکی دو خط سیاه موازی روی تخته کشید!! خط اولی به دومی گفت ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم ..!! دومی قلبش تپید و لرزان گفت : بهترین زندگی!!! در همان زمان معلم بلند فریاد زد : ” دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند” و بچه ها هم تکرار کردند: ….دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند مگر آنکه یکی از آن دو برای رسیدن به دیگری خود را بشکند!
شکار گیاهان گوشتخوار در حقیقت حیوانات بسیار کوچک و اغلب اوقات حشرات هستند.
گیاهان حشرهخوار در زمینهایی مانند مردابها یا لجنزارها رشد میکنند که خاک آن از نظر مواد مغذی بسیار فقیر است. این گیاهان برای دریافت نیتروژن و مواد مغذی دیگر، به شکار حشرات و استفاده از مواد موجود در آنها پرداخته و برای این منظور تکامل یافتهاند. تصاویر زیر گونه های نایاب و کمیاب این نوع از گیاهان را نشان می دهد.