روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد: گیرنده : همسر عزیزم موضوع : من رسیدم میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه !!
مردی هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم هم حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی از طلا بود و یکی از نقره. اما مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان میدادند و مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه مرد گدا را آنطور دست میانداختند? ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند? سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند. مرد پاسخ داد: حق با شماست? اما اگر سکه طلا را بردارم? دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من از آنها احمقترم. شما نمیدانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آوردهام. نتیجه اخلاقی: اگر کاری که میکنی? هوشمندانه باشد? هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند .
.........................................................................
برای ازدواج کردن لحظهای درنگ نکنید. اگر زن خوبی نصیبتان شود، خوشبخت میگردید و اگر زن بدی گیرتان آمد فیلسوف میشوید!!! (سقراط)
........................................................................
غرور هدیه شیطان است و عشق هدیه خداوند، و ما هدیه شیطان را بهم می دهیم ولی هدیه خداوند را از یکدیگر پنهان می کنیم
..........................................................................
گابریل گارسیا مارکز:آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگری از بالا نگاه کند:و آن هنگامیست که بخواهد دست دیگری که بر زمین افتاده بگیرد تا اورا بلند کند !
.........................................................................
خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند. ستایش کردم ، گفتند خرافات است. عاشق شدم ، گفتند دروغ است. گریستم ، گفتند بهانه است. خندیدم ، گفتند دیوانه است. دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم ! <<دکتر علی شریعتی>>
.........................................................................
کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم
چو به آنجا گذرت می افتاد به سراپای تو لب می بوسیدم
|
الهی، روا مدار که پنهان ما از پیدای ما ناستوده تر باشد و در ورای صورت آراسته ی ما سیرتی زشت و ناهموار نهفته باشد.
پروردگارا به تو پناه می برم که از آنچه نمی دانم سخن بگویم و راه جویان را، هم چون خویشتن در تیه گمراهی و ضلالت سرگردان سازم.
یارین بویون قوجاقلادیم، یار آغلادی من آغلادیم
ییغیشدی قونشولار بوتون، جار آغلادی من آغلادیم
باشیندا قار قالان داغا، دانیشدیم آیریلیق سوزی
بیر آه چکیب باشیندا کی، قار آغلادی من آغلادیم
اوره ک سوزوم دئدیم تارا، سیملر اولدی پاراپارا
یاواش یاواش سیزیلدادی، تار آغلادی من آغلادیم
دئدیم کی حاق منیم کی دیر، باشیمی چکدیلر دارا
طناب کسنده بوینیمی، دار آغلادی من آغلادیم
ایلیگه اسدی بیر خزان، تالاندی گوللریم منی
خبر چاتینجا بولبوله، خار آغلادی من آغلادیم
باید فراموشت کنم،چندیست تمرین می کنم
من می توانم می شود،آرام تلقین می کنم
با عکس های دیگری تا صبح صحبت می کنم
با آن اتاق خویش را،بیهوده تزئین می کنم
سخت است اما می شود، در نقش یک عاقل روم
نه شب دعایت می کنم، نه صبح نفرین می کنم
حالم نه اصلا خوب نیست،تابعد بهتر می شوم
فکری برای این دلِ تنهایِ غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای و برنمی گردی همین
خود را برای درک این، صدبار تحسین می کنم
از جنب و جوش افتاده ام، دیگر نمی گویم بخود
وقتی عروسی می کند،آن می کنم،این می کنم
هرچه دعا کردم نشد،شاید کسی آمین نگفت
حالا تقاضای دلی سرشار از آمین می کنم
نه اسب،نه باران، نه مرد...تنهایم و این دائمی ست
اسب حقیقت را خودم با این نشان زین می کنم
یا می برم یا باز هم،نقش شکستی تلخ را
در خاطرات سرخ خود،با رنج آذین می کنم
حالا نه تو مالِ منی،نه خواستی سهمت شوم
این مشکل من بود و هست،درعشق گلچین می کنم
کم کم ز یادت می روم،این روزگار و رسم اوست
این جمله را با تلخی اش، صدبار تضمین می کنم
شاید تا مدتی وبلاگمو بروز نکنم منو ببخشید شاید هم ......به هر حال خوش باشین همیشه سبز
|